اهل دریا هستم....دل من دریاییست.....در پی صدق و صفا می آیم...
امسال بازم دوباره نیمکتها و درس و مشق و کتاب دفتر و خودکارای رنگارنگ و کلا نوشت افزارجات دلشون برای ماتنگ شد و مارو طلبیدن!!!5.gif67.gif

اما یادمه چند سال پیش فکر کنم مهر ۸۵ بود و منم هنوز دانشجو بودم. یه روز اوایل مهر ماه نشسته بودم روی سکوی بین بوفه و کیوسکای تلفن و داشتم نور خورشیدو نگاه میکردم و برعکس این سوسولا که فقط از نور خورشید بلدن واسه برنزه شدن استفاده کنن، داشتم واسه خودم ویتامین دی (همون دی مثل دلفین ها!!) جذب میکردم و تو بحر خودم بودم که یهو دیدم یه چیزی بین من و ویتامین دی ها حائل شد عینهو سایه ی شیطون!45.gif چشم بلند کردم و دیدم بعللللهههه!!! یه دختریه اسکلت برقی با تیپی شبیه تیپ بچه دبیرستانی ها وایساده جلو من. دختره نه گذاشت و نه برداشت بدون مقدمه ای و سلامیو علیکی پروند که: ببخشید خانوم من تا حالا شما رو تو دانشگاه ندیدم، ترم اولی هستی؟!45.gif

حالا هیم تکون تکون میخورد من نمیدونستم بالاخره باید چشامو ببندم که آفتاب نخوره یا وقتی سایه ش میفته روم چشامو باز کنم، پلکام داشت اتصالی پیدا میکرد.31.gif47.gif

گفتم: خب منم تا حالا شما رو تو دانشگاه ندیدم. ترم چندم هستی؟!

دختره هم با کمال جالبیت با خونسردی گفت: ترم اولی!!!!! (آخر اعتماد به نفس که میگن اینه ها!!!)

منم که مطمئنم یکم رو دیگه جا خورده بودم با کمال همونی که عمقشم!!! گفتم: خب من ترم آخری هستم!!!

دختره که معلوم بود کمی از تک و تا داره میفته یکم یواشتر و کمی هم نا امید گفت: من ترم اولی هستم!!!.... و من......61.gif70.gif8.gif23.gif

در همین موقع این خاطره تموم شد19.gif و یکی از بچه های کلاسمون اومد از من کارت تلفن بگیره زنگ بزنه به دوست پسرش!! 8.gif منم داشتم دادم و گفتم خیلی حرومش نکنی گفت نه بابا ثابته. یواشکی رفتم پشت سرش دیدم داره موبایل میگیره و از اونجایی که طرف از اون سابقه دارهای تیغ بزن! بود معطلش نکردم و گفتم: مگه نگفتی ثابته؟چرا داری موبایل میگیری؟ گفت: نه زود تموم میشه. گفتم:بیخود. اومدم کارتمو از تو دستگاه بکشم که جلوی دستمو گرفت14.gif. گفتم: ئه کارت خودمه،دستشو پس زدم و کارتمو کشیدم و راهمم کشیدم!!!

البته بگذریم که وقتی من فارغ التحصیل شدم اون هنوز داشت با بچه های ترم ۳ و ۴ واحد پاس میکرد!!....

خب دیگه خاطره تموم شد، بستونه.......فردا اول مهره، برین از حالا بگیرین بخوابین که فردا بتونین صبح زود پا شین!!!19.gif

 

پ.ن: این پستو به درخواست مجید که از همه دوستاش خواسته تو خاطره بازی اول مهرش شرکت کنن زدم. شمام دوست دارین بزنین یا اگه حسشو ندارین برین تو وبلاگ مجید (چای قند پهلو) خاطره های بقیه رو بخونین حال کنین!

+ شيرجه زده شده در  پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:55  توسط .Dolfin.  |