اهل دریا هستم....دل من دریاییست.....در پی صدق و صفا می آیم...
نمی دونم چرا این روزا اینقدر با آدمای دورو مواجه میشم

البته فعلا دوتاشون یادم میاد

که از این دو تا یکیشون فرافکن هم هست!

و جالبه که بگم بی ادب هم هست

نمیدونم چرا سر و کار من با این آدما افتاده؟

از این فرافکنه که خیلی بدم اومده

آخه شما نمیدونید

یه نمونه ش اینه که جلو جمع منو نشون میده و میگه: این خیلی زرنگه

بعد که جدا با من صحبت میکنه میگه: تو خیلی کودنی ، فکر نکنی من تو رو آدم زرنگی میدونما!!!

چقدر از این آدما بدم میاد......... و از آدمایی که برعکس عمل میکنن بیشتر بدم میاد

آی دلم میخواست اون لحظه سرشو بکوبم به دیوار

آی دلم میخواست کارای خودشو به رخش بکشم تا حالش جا بیاد............... حیف که مجبور شدم مراعات سنشو بکنم

آخه از من گنده تره

البته این فقط یه نمونشه ، بدترشم انجام داده.... و بهم گفته....خدا نگذره ازن م.ع !

.

.

.

.

امروز نرفتم سر کلاس...............دیگه دوس ندارم چشمم به این جور آدما بیفته

وای خدا این ترم کی میخواد تموم بشه؟

دومی که بدتره........... چون نوشتم انتخاباتی میشه توضیح نمیدم چون رهبر عزیزمون گفته دیگه بحث نکنید،  منم دوست ندارم بحث کنم چون دوست دارم این جو زود تموم شه
فقط همینقدر بگم که من احمدی نژادیم ولی میدونم که اون نیست (کلانتریه دیگه، چه کنیم!!) ولی ....... گرفتید دیگه؟!

تو رو خدا یکم منو دلداریم بدین!....... خیلی ناراحتم از دست بعضی از این خلق الله!

 

+ شيرجه زده شده در  شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸ساعت 4:15  توسط .Dolfin.  | 

بالاخره منم خر شدم و ر فتم کنکور دادم

چیه؟... چرا اینطوری نگاه میکنین؟؟؟ تا حالا ندیدین یه دلفین خر بشه؟

حالا خوبه از اول عمر تون تا حالا خودتونم کلی خر  شدین! خب منم شدم!
این که دیگه بر خوردن و ناراحت شدن نداره!

 

باحالی امروز این بود که من تا حالا دقت نکرده بودم که این نسل چهارمیا چطورین!

آخه امروز اولین سری نسل چهارمیا رفتن کنکور دادن!

وای خدا چقدر دیدنی بود!

 

اولش که اومدم بشینم سر جام از رو فضولی رفتم صندلی پشتی و جلوییمو که هنوز صاحب نداشتو دید زدم ، پشت سریم ۶۲  بود(که سر امتحانم نیومد..........ولی بدجور  منو به خودم امیدوار کرد!) و جلوییم ۶۹ بود! ..........وای چقدر تفاوت سنی!

همه با مانتو و روپوش مدرسه اومده بودن.........طفلکیا!!......البته نسل چهارمیا.........
وگرنه نسل سومیا که عاقل تر از این حرفان!

بعد عمری دیدم یه دختره با مانتو اومد عوض فرم مدرسه. گفتم چه عجب یه عاقل بین اینا پیدا شد!

.

.

.

ولی بعد چند ثانیه نظرم برگشت!

.

.

دقیقا ۵ تا مداد نو آورد ه بود... به علاوه یک تراش یک تیغه و یک تراش دو تیغه و پاک کن نو!

دیدم یهو شروع کرد به تراشیدن مدادا. گفتم وا هنوز چیزی ننوشته داره میتراشه عجب حواس جمعی که حالا داره مداداشو نوک میکنه......................چه شلخته!

یخورده که گذشت دیدم نه بابا!!!!!.....................داره مداداشو دو سر میکنه!!!!

 

عجب کفی کردم من!.............به درد  کافی شاپای لندن میخورد !

یعنی فکر کرده بود قراره همه پاسخ نامه های ماهارم پر کنه؟؟؟.............
یعنی چه فکر ی کرده بود؟

۵ تا مداد نو؟! اونم دو سر!....................عین بچه دبستانیا!..............طفلک کوچولو!

بهش نمیخورد ۱۸ ساله و دیپلمه باشه!................یعنی دیپلمه ها...؟؟؟

سر گردوندم فقط این یکی نیست!...............یکی دیگه هم مدادشو دو سر کرده بود! که حواس من نبوده بهش!

عجب بابا!!!!!

دو ردیف اونور تر یکی دیگه رو دیدم که فقط یه مداد نصفه آورده بود با پاک کن.  با اینکه من به جرم بد تراش بودن مدادای روزنامه ایم (مدادای سبز همشون بد نیستن ولی اینم از شانس منه دیگه!) ۴ تا مداد برده بودم که اگه یکی موقع تراشیدن بازی در آورد زاپاس داشته باشم ولی اون مورد خاص! رو که دیدم روم نشد مداد اضافیمو در بیارم از تو جامدادیم!

و باحال تر که همه به جز من و یکی دیگه و مراقب جلسه!!!فقط مداد آورده بودن و موقع پر کردن مشخصات پاسخنامه ...... چشمان همه به دستان من بود!   (مخصوصا اون اولش!)

و یه نکته دیگه هم این بود که بخاطر اینکه امسال واسه تخلفات کنکوری مثل موبایل بردن جریمه میلیونی گذاشتن، منم از ترسم کیف و گوشی با خودم نبردم و همه چی رو ریختم تو یه نایلون سفید که کارمم زودتر راه بیفته................. و فقط خدا میدونه تو خیابون که راه میرفتم چقدر تابلو شده بودم!

حالا گذشته از مورد انضباطی من..............

شما ها خودتون قضاوت کنین............................من میخوام با این موچولا بشینم سر یه کلاس! واسه همینه که میگم خر شدم و رفتم دوباره کنکور بدم واسه یه رشته دیگه دیگه!........از دس بعضی دوستان که تغییر رشتشون روحیه آدمو آب به آب میکنه!

خدایی رشتمم (حسابداری) دوس دارما...............ولی راضیم نمیکنه!........ (چه بلند پرواز شدم من، اشتباهی منو جای کفترا نزن!)

 

چه کنم مریضم دیگه!......

چند وقت پیش زندگینامه پرفسور حسابی رو میخوندم تا واسه کنکور آزاد رشته فعلیم انگیزم بزنه بالا!

اما بعد اون...

هوس کردم مث پرفسور حسابی چند تا رشته رو با هم بخونم و مدرک بگیرم!....
هوس جدیدمه!

 

وای خدای من..................چه جو دوست داشتنی ای!!!

 

 


یک یادداشت شخصی:
(فضولا نخونن!..........های....با توئما!.......نخون........های......تو که عشق کلمه شخصی رو داری!)

(سال پیش ۴ تیر برام یه خاطره های خیلی خوبی داشت......یکیش این بود که روز مادر بود...دومش اینکه  ولی مامانم عوض من واسم کادو خرید!......و یکی دیگش اینه که تولد دو تا پسر خاله هام تو این روزه و پارسال به تولد هیچ کودومشون نرسیدم!..... و کلی از مضرات خوردن کیک و چاقی و قند و اینا مصون موندم (ندید بگیرین این جمله رو!.... آی دلم میخواست!!!) 
و امسالم که مثی که نگرفتن هیچ کودوم!......عیب نداره خودم جبران میکنم واسه خودم!........

برام بتکونین امسال..............شما چه دوستایی هستین؟ پس دیگه کی میخواین به درد من بخورین؟؟!)

+ شيرجه زده شده در  پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۸۸ساعت 18:14  توسط .Dolfin.  |