|
|
|
|
|
خاطرات و جشن تولد دلفینی
تو این چند روزه اتفاقا زیادی برام افتاد که تا میومدم پست بزنم یه اتفاق دیگه برام میفتاد. تو ادامه مطلب میذارم هر دفعه اومدین یکیشو بخونین هم تنوع بشه هم خسته نشین!!! حالا خلاصه وار براتون تعریف میکنم!:
1- چهارشنبه با دوستم "ش" رفتیم که اون کفش بخره! رفتیم سپه سالار و به محض اینکه سلیقه ش دستم اومد یه کفش توپ براش انتخاب کردم و 4000 تومنم براش تخفیف گرفتم. فکر کنین ما حدود 11.15 تو مترو مصلی بودیم بعد 12.5 "ش" کفش خریده بود! انقدر ذوق زده شده بود که هم به فروشنده هه گفت و هم همون موقع زنگ زد خونشون اطلاع داد....آخه تو عمرش به این سرعت کفش نخریده بود!!! همش میگفت تا ساعت 5 طول میکشه تا من یه کفش بپسندم، اشک همه رو در میارم حالا صبر کن!...... اما اون نمیدونست که با کی رفته خرید!!!
۲- جمعه خواستیم خیر سرمون بریم راه پیمایی اعتراض به آتش زدن قرآن..... من پیش هر کی آبرو دارم اینو نخونه چون کرکر خنده س!!!!!!!
۳- شنبه شب بود که تصمیم قطعی گرفتم که بعد از 16 سال یه تولد اساسی (بقول یاسی در حد بوندس لیگا!) واسه خودم بگیرم. اونم در حالی که فرداش تولدم بود!- شنبه شب بود که تصمیم قطعی گرفتم که بعد از 16 سال یه تولد اساسی (بقول یاسی در حد بوندس لیگا!) واسه خودم بگیرم. اونم در حالی که فرداش تولدم بود!
فعلا دیگه خبر خاصی نیست جز تغییر دکوراسیون مختصر قلمرو دلفین و... تا پزشکی!.............. ادامه مطلب |
||
|
+
شيرجه زده شده در جمعه ۲ مهر ۱۳۸۹ساعت 0:31 توسط .Dolfin.
|
|
||