اهل دریا هستم....دل من دریاییست.....در پی صدق و صفا می آیم...

چند روز پیش ، یه روز که داشتم بر میگشتم خونه تو حاشیه ی یکی از بوستانهای محلمون، من در حالی که تو فکر خودم بودم سرمو آوردم بالا
همونجور که داشتم تو پیاده رو حاشیه بوستانه راه میرفتم یه مادرو دیدم که با دو تا بچه که یکیشون بزرگتر(2-4 ساله) بود و راه میرفت و اون یکی که چیزی بین 6 ماه تا یکسال سن داشت سلانه سلانه به من نزدیک شدن
کوچیکه یه کاپشن پوشیده بود و کلاشم زیر بیخ گلوش گره خورده بود و خز سفید کلاهه دور صورتش بود.
به یه متری مادر و بچه که رسیدم یه آن دیدم بچه ها دستشو آورد بالا و در حالی که با انگشت سبابه ش به من اشاره کرده بود، منو به مامانش نشون داد و گفت: ماما.... نی نی ، نی نی!!!!!
من هم که بلافاصله از کنار هم رد شده بودیم، یه نگاهی به خودم و چادر ملیمو بند و بساطی که همرام بود و روزنامه ها و مجله و شایدم ژاکت دستباف صورتی ای که تو دست چپم زیر روزنامه ها بود (که احتمالا پوشیده بودمش و از زیر چادر معلوم نبود) کردم و در حالی که به بوتهای ساق بلند مشکیم خیره شده بودم که داشتن با همراهی پاهام، تند تند منو به طرف منزل میبردن! داشتم فکر میکردم که" این عکس العملی که میگن آدم باید نشون بده، یعنی چی اون وقت؟؟؟" و آیا من انقدر نازم و صورتم معصوم و زیبا و از این حرفاس که بچه هه از من خوشش اومده و منو پسندیده!!! و یا منو به چشم از ما کمترون دیده و یا اینکه چه منظور خاصی میتونسته داشته باشه؟؟؟ ) واینکه من به این بچه هه خیلی مشکوکم الان! که نکنه جاسوسی یا رکب زنی چیزی بوده باشه به نظر شما؟؟!
اگر شما واکنش مناسبی در این مورد به ذهنتون میرسه تو قسمت شیرجه ها مرقوم بفرمایید و به برنده ای که بتونه بفهمه طرف منو چی دیده و منظورش از کلمه نی نی با تکرار چی بوده اون رو به عنوان برنده در همین تریبون معرفی میکنیم

پ.ن: 2-3 ماهی میشه که میخوام قسمت دوم سفرنامه مارکوپولو به سرزمین وحی رو اینجا بذارم ولی هی نمیشه. دعا کنین طلسم اینم شکسته بشه!

 

+ شيرجه زده شده در  جمعه ۲۲ آبان ۱۳۸۸ساعت 17:16  توسط .Dolfin.  |